LITTLE GIRL DREAMS

پست 20

دلنوشته های LITTLE GIRL-17

 

 


 

خدایا قدرت تحملم را بیفزای که دگر توان تحمل این زندگیه خسته کننده را ندارم...

 

چه سخت است زندگی بی تو...

چه کند میگذرند لحظه های بی تو...

چه زجر آور است جای خالی تو...

چه دیوانه کننده است این دوری...

خارطراتمان تمام وجودم را فراگرفته و من در اوج تنهایی با کوله باری از دلتنگی در انتظار مانده ام...

انتظاری که به نابودی سوقم میدهد...

اندک اندک میسوزم...

وشاید روزی خاکسترم به تو برسد...

 

91/3/7

 

+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 21:40 توسط little girl |


پست 19

دلنوشته های LITTLE GIRL-16


 

 

 

18سال گذشت...حال عجیبی دارم امشب!

هر سال آرزو های زیادی داشتم که در این شب خواستار همه بوم!

اما امسال دیگر مثل هرسال نیست...

و من امشب فقط یک آرزو دارم...که آرامش بخش من است...

و شاید سال های دراز در حسرت این آرزو بمانم...

 

91/3/4

 

+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 21:32 توسط little girl |


پست 18

دلنوشته های LITTLE GIRL-15

 

 

دلتنگ توام...کاش کنارم بودی و دلتنگیم را در آغوشت جای میدادی...

دلتنگ که میشوم سراغ خاطره هایمان میروم...

خاطراتی که تنها اثر از عشقم هستند...

غرق میشوم در سیل خاطرات...و بیشتر دلتنگ میشوم...

سرمای تنهایی سراغ دستانم میرود و اشک سراغ چشمانم...

حال مرا ببین که چگونه دلتنگت هستم...

و هر روز من تنها تر و دلتنگ تر میشوم...

 

91/3/2

 

+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 17:10 توسط little girl |


پست 17

دلنوشته های LITTLE GIRL-14

 

 

شب میلادت فرا رسید من از دور تنها نظاره گر هستم...

یک دنیا دلم گرفته...!

کاش بودی و غصه هایم را در آغوشت جای میدادی...

کاش بودی تا جانم را فدای یک نگاهت میکردم...

کاش بودی تا با بوسه ای جان میگرفتم...

کاش بودی تا 18امین سالگرد وجودت را جشن میگرفتیم...

حالا که نیستی هرکجا هستی با هر کس که هستی خوش باش...

 

91/2/22

 

 

+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 17:2 توسط little girl |


پست 16

دلنوشته های LITTLE GIRL-13


 

باز شب شد و زنده شد یادت...

باز شب شد و زنده شد خاطراتت...

هر روز که میگذرد مرا از تو دورتر میکند...

صدای مردمی را میشنوم که رفتارت را بر سرم میکوبند و مرا به دیوانگی سوق میدهند...

باید در برابر همه سکوت کنم...

 

 

ادامه ی مطلب . . .


ادامه مطلب
+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 16:54 توسط little girl |


پست 15

دلنوشته های LITTLE GIRL-12

 

 

این روزها دلم ابریست... 

گاهی وزش خاطره ای این بغض را در هم میشکند...

و دلم بارانی میشود...

میبارد و میبارد...

دلم آرام نمیشود بلکه بیشتر دلتنگ تو خواهد شد...

تک تک خاطره ها را مرور میکنم  مبادا از یادم روند...

همچنان باران میبارد...

و سیل غم دوری مرا غرق خواهد کرد....

 

91/2/16

 

+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 16:48 توسط little girl |


پست 14

دلنوشته های LITTLE GIRL-11

 

 

این روز ها بد جور دلم بیتاب توست...

دلتنگی...دلتنگی...دلتنگی...

روزهایم با دلتنگی سپری میشوند...

ساعت ها به نقطه ای خیره میشوم...

و غرق میشوم در خاطراتی که دلتنگه لحظه به لحظه اش هستم...

 

91/2/8

+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 16:36 توسط little girl |


پست 13

دلنوشته های LITTLE GIRL-10

 

 

دارم میسوزم با خاطراتی که روزانه در ذهنم تکرار میشن...

دارم میسوزم با خاطرات بهترین ایام زندگیم...

با تمام وجود دلتنگم...

دلتنگ اون نگاه آرامش بخشت...

 

ادامه ی مطلب . . .

 


ادامه مطلب
+ نوشته شده در یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, ساعت 16:32 توسط little girl |


پست 12


عشقی زیبا


 


دختر و پسری سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند.
انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.
دختر: یواشتر برو من می ترسم
پسر: نه ، اینجوری خیلی بهتره!
دختر: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم
پسر: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری
دختر: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی

 

 

ادامه ی مطلب . . .

 

 

 

 


ادامه مطلب
+ نوشته شده در شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, ساعت 23:20 توسط little girl |


پست 11

 

 

از این پس تنها ادامه میدهم زیر باران...

حتی به درخواست چتر هم جواب رد میدهم...

میخواهم تنهاییم را به رخ این هوای دو نفره بکشم...

باران نبار...

من نه چتر دارم نه یار...

+ نوشته شده در شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, ساعت 16:0 توسط little girl |


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد